هی رد شو از این کوچه و هی دل ببر از ما تو فلسفه ی بودنِ این پنجره هایی... *~*~*~*~*~*~*~* دلم گواه خوبی نمیداد یه حس مزخرف افتاده بود تو وجودم باعث بیقراریم میشد، دستام یخ کرده بودن، قلبم تند میزد، دلشوره که میگن همینه نتونستم طاقت بیارم، با عجله یه لباس دم دستی پوشیدم و خواستم بزنم بیرون که مامان رو دیدم مادر جون کجا میری این وقت شب؟ دروغی سر هم کردم
*********◄►********* خدایا هر چی تو میخوای یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد: من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم خطاب اومد: برو تو صحرا. اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه او از خوبان درگاه ماست حضرت اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه. حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست از جبرئیل پرسید. جبرئیل عرض کرد: الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد، فورا نشست بیلش رو هم گذاشت جلوی روش گفت: مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم، حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده رو کرد به آن مرد و فرمود: ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه گفت: نه حضرت فرمود: چرا؟ گفت: آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم *********◄►*********
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم